کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

سلام

مامانی بعداز دو روز تب داشتن خدا رو شکر امروز خیلی بهتری

امروز جمعه خونه عمه مامانی ناهار دعوت بودیم خیلی خوش گذشت بعد از اون هم رفتیم خونه خاله مامانی که دیشب از کربلا اومده بود اونجا هم کلی واسه خودت بازی کردی

عکسارو با دوربین مادر جونی گرفتم اما کیفیتش خوب نیست

دوست دارم هر پستی که میذارم با عکس باشه از هیچی که بهتره !

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 248 تاريخ : جمعه 29 مهر 1390 ساعت: 19:35

سلام عزیزم

همونطور که از قبل گفتم قرار شد جشن تولد ستایش بریم کنار دریا و اونجا براش یه جشن کوچولو بگیریم دیشب رفتیم همه بودن غیراز پدر جونی و شوشوی من و خاله ستاره ناراحتجاتون سبز خوش گذشت

الان دو شبه که خاله سودی شبها میترسه و نمیذاره بخوابیم اما دیشب ناجی بود آخه از دیروز عصری یکمی تب داشتی منم از ساعت 4:30 هر4 ساعت یه بار بهت قطره استامینوفن دادم تا شب دیدم تب نداری و دیگه بهت استامینوفن ندادم و خوابوندمت

ساعت 1شب بود که باز خاله سودی از ترس نخوابیده بودوتا چرا روشن کرد من از خواب بیدار شدمو همون موقع بود که داشتیناله میکردی منم بهت شیر دادم که بیدار نشی شیرتو خوردی و دوباره خوابیدی

خواستم که بخوابمدستمو گذاشتمرو پیشونیت دیدمداغ داغی خیلی ترسیدم رفتممادر جونی وبیدار کردمو گفتم ریحانه داره تو تب میسوزه

مادرجونیهمزود پاشورت می کرد و منمبهت استامینوفن دادم بابایی همون موقع (ساعت 2 نیمه شب )بود کهاومد خونه و منم زود شمارو آماده کردم وبردیمت دکترتبت 39 درجه بودبمیرم که دیشب خیلی اذیت شدی

همینجا از پدر جونی و خاله سودی به خاطر زحمات دیشبشون تشکر میکنم

اینم عکسای جشن تولد

ریحانه قبل از رفتن

ریحان عسلی

ریحانه و باران دختر عموی مامانی که هر دوتاتون 21 آذر بدنیا اومدین

ریحانه و باران

ریحان عسلی

اینجا رضا و معراج (پسر عمو و عمه مامانی )دارن فوتبال بازی میکنن شما هم داری به بازیشون نگاه میکنی

ریحان عسلی

ریحانه و دختر عموهای مامانی

ریحانه و دختر عموهام

ریحان عسلی و خاله سودی

ریحانه و خاله سودی

اینجا از دکتر اومدیم و من میخوام بهت دارو بدم گریه میکردی نمی ذاشتی و می خواستی با شیشه دارو بازی کنی

ریحانی مریض

پ.ن : پست ریحانه و تولد خاله ستایش تکمیل شد

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 255 تاريخ : سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت: 13:11

سلام ریحانی

دیشب با مادر و پدر جون و خاله ستایش داشتیم می رفتیم خونه مامان بزرگ پدری من که توی یه مسیر پدر جونی ماشینو نگه داشتنو از ماشین پیاده شدن ورفتن یه کاری رو انجام بده و زودی برگرده کارش کمی طول کشید و شما نا آرومی کردی

منم شمارو دادم جلو به مادر جونیپیش مادر جونی هم بی طاقتی میکردی مادر جونی شمارو گذاشت تا با فرمون ماشین بازی کنی

همینطور که با فرمون بازی میکردی شیطونی می کردیبوق میزدی و چراغ بالا رو هم روشن میکردی ای جوجوی بلا

تا اینکه پدر جونی اومد که بشینه دستتو از روی فرمون برنمیداشتی و گریه میکردی که میخوای اونجا بمونی پدر جونی براین شد که با شما رانندگی کنه میخواست صندلی رو بکشه عقب که من دیدم نمیشه آخه هم شبه هم خطرناکه دیگه من از پشت پیاده شدم و رفتم از بیرون واست با ی بای و دستمو باز کردم تا اومدی تو بغلم

اینم عکسای ریحانی که جمعه 22/07/90 با ستایش تو حیاط داشتی با فرمون بازی میکردی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 233 تاريخ : دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت: 18:42

سلام

دیروز که بنا به دلایلی نشد واسه ستایش جشن بگیریم واسه اینکه هم تو دل خودمون هم تو دل ستایش نباشه از اینکه نشد واسش تولدشو جشن بگیریم گفتیم ببریم کنار دریا و پارک تا بازی کنی

حالا قراره فردا شب بریم کنار دریا و اونجا برات یه جشن خودمونی بگیریم

اینم عکسای دیشب

ریحانه و ستایش

ریحانه و ستایش

ریحانه و ستایش

ریحانه و ستایش

اگه دوست داشتی بقیه عکسا رو ببینی به ادامه مطلب برید

EXniniweblog.comEX

ریحان عسلی

خاله ستایش

اینجا دیگه ریحانی کلی خسته شده بود

ریحانه خسته

آخر سر هم رفتیم یه پیتزا ساندویچی

ریحانه و ستایش

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 24 مهر 1390 ساعت: 17:30

سلام عزیزم

امروز 23 مهر روز تولد خاله ستایشتولدت مبارکخاله کوچیکه ستایش امسال جشن تکلیف داره و خیلی خیلی شوق و ذوق خوندن نماز و پوشیدن چادر نماز داره

اینم یه عکس از ریحانی و ستایش

ریحان عسلی و خاله ستایش

پ.ن: این پست ادامه دارد

عکسای تولد در ادامه مطلب

EXniniweblog.comEX

ستایش قبل از رفتن

ستایش

شام تولد

سالاد الویه

خاله ستایش و کیک تولد

کادوهای غیر نقدی

کادوهای ستایش

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 410 تاريخ : سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت: 11:45

امروزبعد از اینکهاز پاساژ زیتون برگشتیم خونه(رفته بودیم بوتیک عمو سامی (پسر خاله ریحانی)لباس مجلسی واسه خاله سودی بخریم) پدر جونی داشت مسابقه فوتبال بین تیم های استقلال و راه آهن رو نگاه میکرد شما هم طبق معمول شیطونی میکردی

پدر جونی و علی (دایی ریحانی ) داشتن به تی وی نگاه میکردن شما رفتی روبروشونو دست میزدی به تی وی و بازیکن هارو که هی می دویدنو میخواستی بگیری طوریکه دیگه کسی به فوتبال توجه نمی کرد وهمگی داشتیم به دنبال کردن دستات واسه گرفته بازیکنا میخندیدم قوربونت بشم من

اینجا خاله ستایش داره باهات حرف میرنه که به تی وی توجه نکنی تا من بتونم ازت عکس بگیرم

ریحان عسلی

بدون شرح!!!

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 216 تاريخ : جمعه 22 مهر 1390 ساعت: 22:10

الان یه چند روزیه که یه پرنده توی حیاط خونمون به حالت پریدن در حال رفت و آمده تا اینکه دیروز ریحانی ساعت 7:30 از خواب بیدار شدی منم که تا اینجا هستم از فرصت استفاده ی کافی رو نسبت به اینکه آفتاب به بدنت برسه میکنم و زود زود توی حیاطمی برمت.

رفتم که دست وصورتتو توی روشویی حیاط بشورم پرنده رودر حال قدم زدن دیدم تا رفتم توی خونه به مامانم گفتم بازم کلاغه نیشخنداومده توی حیاط مامانم گفت آره دیروز رفتم که سبد بندازم از دستم در رفت منم که از جسارتشو در رفتنش خوشم اومده بود رفتم که ازش عکس بگیرم هی در میرفت

تا اینکه مامانم واسه خرید رفت سوپرمارکت کوچه پشتی یکی از این پرنده رو توی قفس توی مغازه دید و به فروشنده گفت یه پرنه ایی مثه این تو حیاط خونمونه که یهو (به گفته ی مامانم ) فروشنده زودی به طرف مامانم برگشتو گفت که این مرغ میناست جفت همینه و از قفسم در رفته تازه حرف هم میزنه.

بعد از اون فروشنده قفس رو آورد توی حیاط تا جفتش بره توش اما این مرغ مینا خیلی با حال بود و اصلا به قفس نزدیک نشد

اینجا منم در حال عکس گرفتن از این مرغ شیطون بلا(به استناد اولیه من کلاغه)

جوجویحیاط خونمون

مرغ مینا

در حسرت جفت

مرغ مینا در انتظار جفت نیامده شیطون

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 271 تاريخ : پنجشنبه 21 مهر 1390 ساعت: 17:10

سلام عزیزم

مامانی خاله کوچیک داشتنم بد نیستا تا خاله ستایش از مدرسه میآد و کیفشو میذاره زمین ریحانی زود خودتو به کیفش می رسونی و شروع میکنی به بازی کردن اوایل فقط با عکساش و زیپش اما کم کم دیگه یاد گرفتی و زیپشو باز میکنی و دفتر و کتابهای خاله ستایش رو بیرون میریزی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 248 تاريخ : پنجشنبه 21 مهر 1390 ساعت: 12:52

ziba

سلام مامانی

ماه یکیه … خورشید یکیه … زمین یکیه … خدا یکیه … مادر یکیه … پدر یکیه … تو هم یکی

هستی … وسعت عشق من به تو هم یکیه … پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم . . .

عزیزم ماهگرد تک رقمیت به پایان رسیدو وارد ماهگرد دو رقمی شدی

به ماهگرد دو رقمیماهگی خوش آمدیziba

ریحان عسلی

بعدا نوشت: سامی آپ کرده هورا

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت: 13:42

ziba

جوجو صبحها هروقت خاله از خواب بیدار میشه میخواد بره سر کار تو رو میبوسمzibaآخه خیلی ناز میخوابیدنیای زیباامروزم زیاد کارندارم گفتم برات مطلب بنویسم محل کارمم نشونت بدم .ziba

چندتا عکس گرفتم ,عکسارو میزارم که خاله ستاره هم ببینهziba

اینجا منطقه ویژه یا همون گمرک خودمونه

منطقه ویزه اقتصادی بندر بوشهر1

اینجا هم کشتی باربری اومده بود منم که فورا عکس میگیرم

کشتی باربری

اینم میز کار من نیشخند

میز کار خاله سودی

اینم از نمایی دیگر که خاله سودی هر روز صبح دریا و کشتی هارو تماشا می کنه

منظره ای که همیشه صبح میبینم

و دیشب داشتیم میرفتیم خونه مادربزرگخاله نیشخندمنم شیطونی کردم ازت عکس گرفتم

مامانتو خسته کرده بودی نمی نشستی تو کالسکه ما هم داشتیم پیاده روی میکردیم

مامانی خسته

بعدا نوشت مامانی: خاله مرسی حسابی سوپرایز شدم وقتی داشتم وارد وب میشدم دیدم که ریحان عسلیتازه بروز شده اول فکر کردم شوشو مطلب گذاشته بعد که چند بار رمز رو زدم دیدم دوباره تغییرکرده میخواستم زنگ بزنم ازت بپرسم که خودت زنگ زدی منم این عکسارو میذارم تا این پست کامل تر بشه

zibaریحان عسلی

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 246 تاريخ : سه شنبه 19 مهر 1390 ساعت: 13:23

سلام عسیسم بوس بوس بوس

چه امروز خوش یوم بودتوی روز ولادت امام رضا هم برات میل خریدم (النگو)

هم تو مسابقه یک جمله در وصف کودک خود به مناسبت روز جهانی کودک برنده یکی از ده نفر از برندگان نی نی ویترین در نی نی وبلاگ شدیم .

عسیسم خیلی خیلی مبارک باشه ziba

ziba

ریحان عسلی

پ.ن:جمله من:ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی

پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : يکشنبه 17 مهر 1390 ساعت: 23:16

ziba

سلام عزیزه مامانی

امروز با مادر جونی(مامان مامانی) رفتیم برات النگو خریدیم مبارکت باشه عزیزم

وقتی داشتیم برمی گشتیم به خونه بهمامانم گفتمخرید النگو مصادف با روز خوبی مثه ولادت امام رضا شد

اینم عکسای ریحانی با النگوهاش

ziba

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 207 تاريخ : يکشنبه 17 مهر 1390 ساعت: 20:23

سلام عسیسم

اول بگم که مامان سارا یکی از بهترین دوستای مجردی مامانیه که من همیشه رابطمو باهاش نگه داشتم و امیدوارم تو بتونی با سارا این رابطه رو بخوبی نگه داری و دوستای خوبی مث ماماناتون باشین.

پارسال که تو رو تو دلم داشتم اومدم بوشهر نشد که مامان سارا رو ببینم اما این سری که میخواستم بیام من به مامان سارا قول داده بودم که هروقت اومدم بهش خبر بدم تا اینکه امروز روزی بود که بعد از 1سال و نیم همدیگرو دیدیم آخرین باری که من (مامانی), مامان سارا رو دید سارا یه دختر کوچولوی ناز شش ماهه بود تا امروز که سارا واسه خودش یه خانومی شده بود اینم عکسهای دیدارامروز

اینجا سارا داشت نقاشی میکشید ریحانه مدادو از دستش گرفت

سارا و ریحانه

یواش یواش دوستیتون به پایان رسیدو تبدیل به دعوا شد اینجا ریحانه میخواست پاکت آبمیوه رو از سارا بگیره

سارا و ریحانه

پ.ن:دیدار یک دوست وبلاگی همون سارا جونی که ازلینکامه

مامان سارا جوناز همین جا یه باره دیگه از بابت کادوتون هم تشکر میکنم ماچ

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : يکشنبه 17 مهر 1390 ساعت: 0:12


زادگاه
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن نوسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.

کنیه ها
ابوالحسن و ابوعلی

لقبها
رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

مشهورترین لقب
مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.»

مادر امام
در روایتهای مختلفی که به ما رسیده است نامها و کینه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره و شقرا، را برای مادر آن حضرت آورده اند.

زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهای (۱۴۸ و ۱۵۱ و ۱۵۳ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده.


عیدتان مبارک

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 221 تاريخ : شنبه 16 مهر 1390 ساعت: 17:27

دنیای آزاد و زیبا حق طبیعی کودکان است ، این یک هدیه ی ایزدی است ، پس آنرا از کودکان نگیریم . . .

امروز ١٦ مهر روز جهانی کودکه این روز رو به ریحان عسلی و به همه ی کودکان ایران زمین وهستی تبریک میگم

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 251 تاريخ : يکشنبه 17 مهر 1390 ساعت: 0:11

سلام عزیزم

این پستو من ( خاله سودی) افتخاری برات مینویسم

پریروز که رفته بودم کنار دریا دلم هوس کندیکرده بودرفتم کندی میکس ٣١ که شینیلی بخرم دیدم کلی پاستیل فله گذاشته منم که عشق پاستیلیم یه پاکتو برداشتم پر از پاستیلنوشابه ای کردم با یه تیر دو نشون زدم هم برا خودم خریدم هم برای ریحانه قلب

اینم نمایی از روبروی کندی میکس اینم دریای خلیج فارس

اینم عکسهای ریحانی در حال خوردن پاستیل نوش جونت خاله قلبماچ

raihane

و اینم از نمایی از کشیدن پاستیل ریحانی عاشق این کار شده شیطان

raihane

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 242 تاريخ : جمعه 15 مهر 1390 ساعت: 0:11

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 236 تاريخ : پنجشنبه 14 مهر 1390 ساعت: 1:11


سلام عزیزه مامانی

این روزا خیلی داره بهت خوش میگذره همش میریم بیرون و کمتر تو خونه اییم هوا هم از وقتی اومدیم بی یو خیلی بهتر شده
دیشب رفتیم پاساژ زیتون و برات لباس و جوراب شلواری خریدم
عمه ی سامی (پسر خاله سامی) هم اونجا دیدم و کلی قربون صدقت میرفت بعد از اون هم رفتیم خونه مادر بزرگ (مامان پدر جونی) با باران (دختر عموی مامانی) و خاله ستایش کلی بازی میکردی و خوش بودی موقع رفتنی کالسکه سامی رو هم برداشتم که اگر خواستم پیاده جایی بریم کمتر اذیت بشیم

از همینجا از خاله ستاره و سامی از بابت کالسکه تشکر میکنم

پ.ن: از همه ی دوستای خوبم عذر خواهی میکنم اگه نمیتونم زود زود بیام به وبلاگاتون سر بزنم ایشالا وقتی رفتم تبریز جبران این روزا رو میکنم

کامپیوتر داداشم فونت فارسی نداره (واسه بعضی از دوستان که کامنت فینگیلیش میذارم به این دلیله)لب تاب سودی هم که ریحانی نمیذاره تا میخوام بشینم هی می آدتوی دست و پام و کلی کلافم میکنه خلاصه اینکه همین که وبلاگمو آپ میکنم خیلی هنر کردم

ریحانی روی ماشین پدر جونی (قابل توجه سامی)

ریحان عسلی

ریحانی در حال خراب کاری

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 247 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390 ساعت: 21:00

از دست شیطونی های خاله سودی و مامانی همینکه از خونه عمه فاطمه برگشتیم خاله سودی حباب ساز رو آوردو کلی حباب تولید کرد در حضور ریحانی تا ببینن عکس العمل ریحانی چیه

ریحانی هم مات و مبهوت به حباب ها نگاه میکرد و بعدش می رفت که بگیرتشون می ترکیدن و محو میشدن

گذشت تا دوباره مادر جونی دیروز با حباب ساز رو آورد و...

ریحانه و حباب

ریحانی

ریحانی

ریحانی خسته و ناکام از گرفتن حباب

ریحانی خسته

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 207 تاريخ : دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت: 0:29

سلام عزیزم
امروز ميخوام از ميوه و درختي به اسم لوز برات بگم
اين ميوه توي منطقه گرمسيري مثه شهر ماماني بيشتر کاشته و رشد ميکنه
من عاشق اين ميوه ام امسال شانسي توي اين ماه اومدم
بهشما هم لوز دادم چون ميدونم که بريم تبريز از اين ميوه ها اونجا نيست يکمي هم دلم گرفت آخه اگه بخوايم خونمونو تخریب کنیم و این درخت هم قطع میشه درختی که ١٦_١٧ سال پا به پای ما بزرگ شد

ریحانی در حال خوردن لوز

ریحان عسلی

درخت لوز

درخت لوز لوز

اینجا هم داشتم این پست و برات مینوشتم هی می اومدی تو دستو پام

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 292 تاريخ : يکشنبه 10 مهر 1390 ساعت: 17:55